شهید بهمن فرجی

شهید فرجی در خانواده ای خیلی ساده زندگی می كردند.

پنج روز از مهر ماه سال 1325 می گذشت. در روستای حاجی كندی علیا در شهرستان هشترود و در خانه فرجی، اهالی روستا برای گفتن تبریك و دیدار « گورچین» خانم و نوزادش «بهرام» رفت و آمد می كردند. «حمید» پدر نوزاد كه یك روستایی زحمت كش و كشاورزی باغدار بود، از سلامتی همسر و فرزند نو رسیده اش خوشحال و به درگاه خداوند سپاسگزار بود. خانواده فرجی قبل از بهرام پسر دیگری از خداوند هدیه گرفتند كه پس از مدتی از دنیا رفت. نام آن فرزند بهمن بود و چون برای بهمن هنوز شناسنامه نگرفته بودند در هنگام گرفتن شناسنامه برای بهرام، نام او را در شناسنامه به بهمن تغییر دادند و پس از آن فرزندشان را بهمن می خواندند.
شهید بهمن فرجی در روز دوازدهم بهمن ماه 1365 در شلمچه عملیات كربلای پنج به عنوان راننده به همراه یكی از فرماندهان عازم مأموریت بود كه با برخورد خمپاره به خودرو و انفجارآن به شهادت رسیدند
-
صدای فرزند شهید بهمن فرجی : در خصوص شهید خب ایشان در یك خانواده ای خیلی ساده و معمولی زندگی می كردند ، بعد از دوران جوانی اشان ایشان وارد یك مجموعه خودرو سازی شدند كه تقریبا سال 65 از مجموعه خودروسازی زمانی كه موضوع بازخرید نیروها بود ، ایشان در آمدند و به جهاد سازندگی منتقل شدند. آن موقع هم تازه جهاد تشكیل شده بود ، بیشتر كارهای لجستیك سنگین را جهاد سازندگی انجام می داد.همان موقع هم كه وارد شدند چون راننده پایه یك بودند ، خودروهای سنگین را رانندگی می كردند ، منتقل شدند به منطقه . سه ماه اول ایشان به عنوان ماموریت از طرف جهاد سازندگی رفتند سه ماهی اهواز بودند كه در سه ماه اهواز آنجا در یكی از عملیات ها ظاهرا شیمیایی می شوند و برگشتند ، دوباره یك ماه بعد عازم شدند .درست است كه مربوط به كارشان می شده ولی خب یه جورایی واقعا نمی توانستند دل بكنند.
آن حال و هوای جبهه و بچه ها و قلبش را یك جورایی اسیر كرده بود. اصلا یك آدم دیگری شده بود ، درسته آن موقع ما هشت نه سالمان بود ولی بلاخره پدرمان را وقتی می دیدیم ، احساس می كردیم یك حال و هوای دیگه ای دارد ، واقعا شوف رفتن به جبهه ایشان را نمی توانست ، در خانه نگه دارد.بعد از آن استراحت كوتاهی كه داشتند و مشكلات شیمیایی كه به وجود آمده بوده ، مجددا دوباره برگشتند و ماه دوم كه حالا می توان گفت پایان ماموریت ، پایان كارشان هم بود در عملیات كربلای 5
12/11/1365 دوراهی شلمچه زمانی كه داشتند كامیونی را انتقال می دادند ، محمول ای هم داشتند انتقال می دادند ، چون عراق هم پاتك زده بودند ، خمپاره به ماشین می خورد و آنجا بنده خدا به درجه رفیع شهادت رسیدند.
و نامه ای هم كه فرستاده بودند من بعد از 13 روز بر می گردم ، خب شد 14 روز و پیكر ایشان بر گشت. و ما هیچ وقت پدرمان را ندیدیم.خب ما اون موقع بچه بودیم ، پدرمان را خیلی دوست داشتیم.دوست داشتیم پدرمون همیشه كنارمان باشد ، دوست داشتیم سایه بالای سرمان باشد و او همیشه در خانه كنارمان باشد .


روایتی شنیدنی در باره ی شهید جهاد سازندگی ، شهید بهمن فرجی را از اینجا گوش كنید :فایل صوتی برنامه پلاك هشت پخش شده از رادیو ایران شنیدن این پادكست را به دوستان خود توصیه كنید!

1402/07/03
|
07:38
دسترسی سریع