شهید محمد كیهانی
لحظهای آرام و قرار برای شهادت نداشت. در دیدار با دوستان و پیام ها و تلفن ها التماس دعای شهادت داشت...
شهید محمد كیهانی از پرسنل معاونت امور اجتماعی و فرهنگی شهرداری كلانشهر اهواز بود كه در سال 94 جهت شركت در جبهههای نبرد حق علیه باطل همچنین دفاع از حرم حضرت زینب(س) و حضرت رقیه (س) به سوریه شتافت و پس از 6 دوره حضور در سوریه در تاریخ نهم آبان ماه سال 95 در منطقه سه هزار واقع در غرب حلب به دست تكتیرانداز ملعون داعش از ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به فیض عظیم شهادت نائل گشت.
در بیستمین روز از آذرماه سال 1357 در خانواده ای مذهبی در شهر اندیمشك به دنیا آمد او پنجمین فرزند خانواده بود.
از دوران نوجوانی وارد مسجد حضرت ابالفضل (علیه السلام) شد و در بسیج نوجوانان ثبت نام كرد، بعد از مدتی عضو كلاس قاریان قرآن در مسجد امام رضا (علیه السلام) شد. و فعالیت های فرهنگی را آغاز نمود.
فعالیت شهید محمد كیهانی در بسیج و مسجد و كلاس قاریان قرآن مقدمه ای شد تا علاقمند به ادامه تحصیل در حوزه علمیه شود و چندین سال در حوزه علمیه اصفهان مشغول تحصیل گردد. و بعد از طی مراحل مقدماتی وارد حوزه علمیه قم شد و در این زمان بود كه معمم شد و مرحله جدیدی از فعالیت های فرهنگی تبلیغی ایشان شروع گشت
پدر شهید در مورد محمد میگوید: رفتار محمد با سایر هم سن و سالانش متفاوت بود. او به جای اینكه اوقات فراغتش را با آنها در محله بگذراند، ترجیح میداد در مسجد باشد. با شور و شعف خاصی منتظر وقت نماز میشد و به محض اینكه وقت اذان فرا میرسید در صف نماز جماعت در كنار بزرگترهای محله حاضر میشد و از اینكه میتوانست در مسجد باشد خیلی لذت میبرد. او از كودكی عاشق مسجد بود و اكثر مواقع بهترین لحظات عمرش را در مسجد میگذراند."
در دوران طلبگی و در سن بیست سالگی ازدواج كرد و ثمره این پیوند سه فرزند به نام های كمیل و مقداد و میثم است..
در مهرماه سال 1394 بود كه با شدت گرفتن تعرضات تكفیری ها آرام و قرار نداشت تا اینكه حضرت زینب (سلام الله علیها) او را به دفاع از خیمه اش فرا خواند..از محل كارش در شهرداری اهواز وارد بسیج خوزستان شد و بعد از طی مراحل آموزشی به سوریه اعزام شد.
در عملیات نبل و الزهرا بود كه با سردارحاج علی محمدقربانی معروف به حاج قربان برخورد كرد و دوستیشان ادامه داشت تا اینكه حاج قربان جلوی چشمانش بشهادت رسید و پر كشید.
از آن لحظه آرام و قرار برای شهادت نداشت. در دیدار با دوستان و پیام ها و تلفن ها التماس دعای شهادت داشت.. تا اینكه در هشتمین روز از آبان 1395 در منطقه 3000 حلب توسط تك تیرانداز تكفیری ها آرام گرفت و دعوت حق را لبیك گفت.
طبق وصیتش با لباس رزم و در كنار فرمانده شهید دوران دفاع مقدس عزت الله حسین زاده و شهید امنیت و اقتدار مجتبی بابایی زاده در بهشت زهرای اندیمشك به خاك سپرده شد.
همسرشهید می گوید: من متولد 1354 بودم و شهید متولد 57 یعنی شهید سه سال از من كوچكتر بودند. هر دو اندیمشكی هستیم در اندیمشك باهم آشنا شدیم و در همانجا زندگی خودمان را آغاز كردیم. زمانی كه باهم ازدواج كردیم من 20 ساله بودم و آقا محمد 17 سال داشتند. به یاد دارم كه چون به سن قانونی برای گرفتن گواهینامه نرسیده بود به مدت دو سال بدون گواهینامه رانندگی میكردند.خانوادهام روی مسئله مهریه خیلی حساس بودند حتی خواستگارانی كه مهریه پایین میگفتند یا اینكه توانایی نداشتند كه مهریه بالایی را مطرح كنند را رد میكردند. خانواده با ازدواجمان مخالف بودند اما من با تمام توانی كه داشتم با خانوادهام مبارزه كردم و با صحبتهای زیاد مجبورشان كردم كه به این وصلت رضایت دهند. یاد دارم كه مادرم در حال قالی بافتن بود من در كنارش درحال گره زدن بودنم كه به مادرم گفتم من با ایشان ازدواج میكنم اما آنها میخندیدند و اصلا باور نمیكردند كه این وصلت سر بگیرد.
همسرم روحانی بودند اما لباس روحانیت نمیپوشیدند چون دوست نداشتند كه كسی متوجه شود ایشان روحانی هستند. حتی همكاران همسرم بعد از شهادتشان متوجه شدند ایشان روحانی هستند .عكس با عمامه كه لباس رزم برتن داشتند را در سوریه گرفتند و تاكید بسیار زیادی كردند كه اگر من شهید شدم این عكس منتشر شود در غیر اینصورت عكس باید تا قبل از اینكه من بیایم ایران پاك شده باشد.
شهید مانند سایر روحانیون تبلیغ نمیكردند و به عنوان پیش نماز برای مساجد نمیرفتند اما در مقابل از طریق پرداختن به فعالیتهای جبران میكردند.
به جرات میگویم در این 18 سالی كه با ایشان زندگی كردم بیشتر وقتشان را صرف فعالیت فرهنگی میكردند و با وجود اینكه در شهرمان خیلی با ایشان همكاری نمیكردند اما خسته نمیشدند و از فعالیتهایشان دست بر نمیداشتند.
از ایشان میپرسیدیم كسی كه به كارهای شما اهمیت نمیدهد پس شما چه زمانی خسته میشوید اما اصلا خسته نمیشدند.بصیرت شهید بسیار عالی بود و با وجود اینكه كار فرهنگی انجام میداد اما به كسی اجازه نمیداد از ایشان و كارهایشان سوء استفاده كند.
نخستین باری كه ایشان اعزام شدند محرم سال 94 بود كه گفتند عازم سوریه هستم و همان لحظه دلم ریخت و باورم شد كه شهید میشوند. همان موقع تمام گریههایم را كردم و همیشه استرس و اضطراب شهادت ایشان را داشتم حتی به ایشان قبل از اینكه بروند گفتم اگر بروید حلالتان نمیكنم اما رفتند.
بچههای من اینقدر از این مسئله ناراحت بودند كه به من میگفتند اگر بابا شهید شود ما با خدا قهر میكنیم. اما فكر میكنم كه مطمئن بود تمام حرفهایی كه ما میزنیم از ته دل نیست در غیر اینصورت كسی حاضر نمیشود با وجود اینكه خانوادهاش راضی نیستند با استواری در این راه قدم بردارد .
هر فردی كه عازم میشد 45 روز دوره داشت اما شهید هر رفتنشان دو دوره طول میكشید. از محرم سال 94 تا محرم 95 ایشان در میدانهای جنگ سوریه بودند و به ایران هم میآمدند به طوری كه دیگر رفت و برگشت ایشان به ایران و سوریه برایم عادی شده بود و دفعه آخر به حدی آرامش داشتم كه فكر میكردم میخواهد به تهران برود و دیگر مخالفت نمیكردم چون فكر كرده بودم كه حالا حالا شهید نمیشود.
به یاد دارم زمانی كه سوریه بودند در قالب پیام به ایشان گفتم " فكر میكنم بیشتر از این ها باید تلاش كنید تا درسوریه شهید شوید."
وقتی كه ایشان در سوریه بودند در قالب پیام همیشه به ایشان میگفتم كه ما طاقت شهادت شما را نداریم و با شهید شدن شما زندگی ما تمام میشود اما وقتی خبر شهادت ایشان را دادند احساس میكنم آن لحظه خودم نبودم و بچه ها، بچههای خودم نبودند چون به همسرم گفته بودم اگر شهید شوید تاب و تحمل نمیآورم اما...
فرازی از وصیت نامه شهید : مردم عزیز و با شرافت ایران عزیز تا میتوانید از ولایت فقیه مراقبت نمایید، همیشه گوش به فرمان رهبر با بصیرت خود امام خامنهای عزیز باشید.
پدر و مادر عزیزم از شما سپاسگزارم كه مرا بزرگ كرده و با محبت اهل بیت(ع) آشنا نمودید. و به خاطر اینكه در حقتان كوتاهی نموده بسیار عذرخواهی میكنم و امیدوارم این فرزند حقیرتان را بخشیده و حلال نمایید و از خدا بخواهید كه این قربانی را در راه دفاع از حرم بی بی حضرت زینب(س) بپذیرد.
از خانواده میخواهم كه شهادتم را تبریك بگویند، خوشحال باشید كه شیون، ناله و لباس مشكی مخصوص عزای اهل بیت(ع) است اگر بی قرار شدید روضه اربابم حسین(ع) و مادرش را بخوانید كه هم من بسیار به آن نیاز دارم و هم خودتان.
روایتی شنیدنی درباره شهید مدافع حرم ، شهید محمد كیهانی را از اینجا گوش كنید .فایل صوتی برنامه پلاك هشت پخش شده از رادیو ایران ، شنیدن این پادكست را به دوستان خود توصیه كنید