شهید سید كمال قریشی
همیشه این دعا ورد زبانش بود كه خدایا ، از مال و منال دنیا آنقدر به من عطا كن كه باز بگم بده ، اونقدری به من نده كه فراموش كنم.
آغاز:1336
پرواز:1365
شهید معظم سید «كمال قریشی» یكم شهریور 1336 در روستای «خاتون آباد» از توابع شهرستان «جیرفت» استان «كرمان» زاده شد. پدرش «سید محمد» و مادرش «زهرا» نام داشت. تاپایان مقطع متوسطه در رشته برق درس خواند و دپیلم گرفت. سال 1358 ازدواج كرد و صاحب دو پسر و یك دختر شد. شاغل آموزش و پرورش بود و در سال 1360 به عنوان بسیجی با سمت «فرمانده گروهان» در جبهه حضور یافت. در روز دهم دی ماه سال 1365 زمانی كه «فرماندهی گردان 419 رزمندگان كرمان» را برعهده داشت در منطقه «شلمچه» بر اثر اصابت تركش به سر و پا به شهادت رسید و پیكرش در زادگاه او، شهر جیرفت به خاك سپرده شد.
-
مداح و موذن مسجد كرج بود. توی محالس مذهبی مختلف شركت می كرد ، و بدون هیچ گونه چشمداشتی به ذكر مناقب اهل بیت می پرداخت. همیشه این دعا ورد زبانش بود كه خدایا ، از مال و منال دنیا آنقدر به من عطا كن كه باز بگم بده ، اونقدری به من نده كه فراموش كنم.
وصیت كرده بود اگه من توی جبهه شهید شدم ، مخارج انتقال جنازه و مراسم من را خودتان پرداخت كنید. تا به دولت اسلامی هزینه ای پرداخت نشود. بسیار اهل انجام كارهای خیر بود.
صدای خبرنگار:ما به شما پیامی و مطلبی برای خواهران و برادران پشت جبهه و همین طور عزیزان رزمنده اگر دارید بفرمایید:
صدای شهید:من كه خیلی كوچكتر از این هستم كه پیامی را بفرستم، ولی تقاضایم این هست این پیام هایی كه تا الان فرستاده شده ، به همان ها عمل كنند، كافی است انشالله.
صدای خبرنگار:شما كدام گردان هستید؟
صدای شهید:419
صدای خبرنگار:التماس دعا.می شه خودتان را هم معرفی كنید؟
صدای شهید: خودتان كه من را می شناسید.
صدای خبرنگار:بله من شما را می شناسم ، مردم نمی شناسند، بگو؟
صدای شهید: كافی است.خیلی ممنون.تشكر. من قریشی هستم.
صدای خبرنگار:التماس دعا، خداحافظ.
صدای شهید: خداحافظ
با كمك مالی به مستمندان و كودكان یتیم دلجویی می كرد، با شروع جنگ تحمیلی در سال 59 ، تنها فقط چهار روز بعد از آغاز جنگ به جبهه عزیمت كرد و در حماسه بستان و سوسنگرد در كنار نیروهای شهید چمران حضور داشت.
با شروع درگیری های مسلحانه منافقین و شهادت 72 شهید حزب جمهوری اسلامی ، مبارزه بی امان با این گروهك ضد آمریكا توسط ایشان با شدت هر چه بیشتر ادامه یافت و چندین بار هم مورد تهدید آن ها قرار گرفت.
همزمان با فعالیت های انتخاباتی ریاست جمهوری شهید رجایی در ماه مبارك رمضان به علت تبلیغ و نصب عكس های شهید رجایی روی خودروی سواری ، خودرو توسط منافقین به آتش كشیده شد. ولی آتش كینه آن ها خاموش نشد.
صدای همسر شهید: روز آخری كه آقا كمال می خواستند بروند ، رفتند كنار پدرشان، پدرشان هم بسیار مرد عارف بسیار بزرگوار گفت: بابا نمی خواهی خمس بچه هایت را بدهی؟ پنج تا پسر داری.مردم یك دانه پسر داشتند ، دادند. پدرش گفت: راضی ام به رضای خدا. ولی شما و خانمت غریبه ای زودتر هم غریبه هم این تنهایی ها اذیتش می كند .حالا باشی توی جبهه ها خدا همراهیتان بكند. دعا برای همه پسرانشان كردند. كه سه تا برادرها با هم رفتند.
دی ماه رفتند برای عملیات كربلای 5 ، هنوز كمیل ما كلمه «بابا» را یاد نگرفته بود. لوحه ها بود.تازه اوایل درس كتاب فارسی بود. ایشان در كربلای 5 شهید شدند.