شهید سید جلیل میری

سید خیلی قوی و فداكار بود . هر جایی كه بود هوای اطرافیانش را داشت. توی كارخانه هوای كارگرها و توی جبهه هوای همرزمان كوچك ترش را.همه می گفتند سید جلیل خیلی قوی بوده.آخه چطور اجازه داده دست هایش را ببندند؟

شهید سید جلیل میری وركی فرزند سید قاسم یكی از خط‌شكنان عملیات كربلای 4 بود كه در منطقه ام‌الرصاص به شهادت رسیده است. او متولد ششم فروردین ماه سال 1338 از شهرستان تنكابن در استان مازندران است. او اعزامی لشكر 25 كربلا بود كه در جبهه به‌عنوان یك تك‌تیرانداز فعال بود و به‌عنوان خط‌شكن كربلای 4 در این عملیات اسیر و سپس در كنار دیگر خط شكنان و غواصان این عملیات به شهادت رسید.
بعد از گذشت 29 سال از شهادتش هویت پیكر مطهر او شناسایی شده است. پیكر مطهر این شهید والامقام در روز پنج شنبه 18 تیرماه 94 مصادف با 22 رمضان در شهر كرج استان البرز كه محل سكونت فعلی خانواده اوست تشییع شده و به خاك سپرده شده
-

اردیبهشت 94 بود كه خبر كشف پیكر های 175 شهید غواص با دست های بسته منتشر شد. غواص های خط شكن عملیات كربلای 4 در منطقه «ام‌الرصاص »كه توی گور دسته جمعی دفن شده بودند.
-
ببینیند قبر مطهر امیرالمومنین بعد از 95 سال مشخص می شود ، چه حكمتی بوده ، نمی دانیم.هیچ كس نمی داند. هیچ كس نمی داند در چه سرزمینی می میرد.
-
همسرش می گوید: به خوبی به یاد دارم كه فقط یه وصیت نامه از او برایمان آوردند.زمانی كه پرسیدم: پیكر همسرم كجاست؟ گفتند : در خاك عراق مانده و دسترسی به آن نداریم. قبل از اینكه خبر شهادتش به ما اعلام شود، خوابی دیدم كه در آن خواب ، سید جلیل در كنار جوی آبی خبر شهادتش را به من داد و زمانی نگذشت كه خواب من تعبیر شد و من این خبر را شنیدم .
-
صدای همسر شهید: یك هفته ای رفت ، آمد. آن صحنه ها را دید و گزارشی تهیه كرد.این بار از طرف بسیج رفت ، سه ماهه برایش زدند.بعد من ناراحت شدم و گفتم نرو.گفتك نه می رم زود برمی گردم. من پسرم را داشتم دو ساله بود. كه ایشان دوباره رفتند. یك ماه ایستاد و دوباره آمد. گفتم چقدر ضعیف شدی؟گفت: به همه ما گفتند برید زن و بچه تان را ببینید.یك هفته هم پیش ما بود. دوباره رفت.من هم بدرقه اش رفتم .هیچ وقت یادم نمی ره آخرین باری كه گریه می كردیم .توی ماشین نشسته بود من و خواهرهای شهید خیلی گریه می كردیم.فقط نگاه می كرد ما را ، هیچ عكس العملی نشان نمی داد. بچه را یك لحظه بغل كرد و گذاشت زمین ، یك بای بایی كرد و رفت. رفت كه دیگه ما ندیدیمش و ندیدیم.
زمانی به ما گفتند فقط كیفش را آوردند.29 سال ما همش چشم انتظار بودیم. همیشه فكر می كردم شهید ما آمده .به دخترم می گفتم: بابا آمده .ما نمی دونستیم كه كجا دفنش كردند. ولی خبری كه به ما دادند بی نهایت قشنگ بود.
-
توی تمام این 29 سال از بزرگیش به بچه ها گفتم. وقتی كه همسرم شناسایی شد و با حضور خیل عظیم مردم تشییع شد ، بچه ها آن روز ، بزرگی پدرشان را با چشم های خودشان دیدند.
صدای پسر شهید:
من تقریبا دو سالم بود كه پدرم شهید شد. من هیچ حسی در مورد پدرم نداشتم. حس را تجربه نكرده بودم. بعد من معنی پدر را فهمیدم.پدر خودش نیست ها .ولی همین جسمش آمده ، خیلی برای من قشنگه. واقعا از ته دلم می گم.واقعا پدر گمنام بود. مظلوم و گمنان.
--
سید خیلی قوی و فداكار بود .شانه های پهن و تن تنومندی داشت. هر جایی كه بود هوای اطرافیانش را داشت. توی كارخانه هوای كارگرها و توی جبهه هوای همرزمان كوچك ترش را.همه می گفتند سید جلیل خیلی قوی بوده.آخه چطور اجازه داده دست هایش را ببندند؟
روایتی شنیدنی در باره ی بسیجی شهید سید جلیل میری (وركی) شهید غواص كربلای 4 را از اینجا گوش كنید :
فایل صوتی برنامه پلاك هشت پخش شده از رادیو ایران
شنیدن این پادكست را به دوستان خود توصیه كنید!

1402/07/02
|
19:49
دسترسی سریع