شهید محمود مراد اسكندری

یكی از خواهرانم خواب دیده بود كه محمود به خوابش آمده است و گفت كه سنگ قبرش پلاك جنگی باشد كه از وسط به دو نیم باشد، نیمی عمو و نیمی هم محمود

آغاز: 1366
پرواز : 1394

وقتی شنید كه تروریستهای تكفیری قصد تخریب حرم اهل بیت را دارند دیگر طاقت نیاورد و گویی خونش بجوش آمد، با اینكه 45 روز در سوریه جنگیده بود اما پس از بازگشت، فورا برای حضور دوباره محیا شد."
خواهر شهید محمود مراد اسكندری، می گوید : نهم مهرماه سال 59 عمویم محمود اسكندری به شهادت رسید و سوم فروردین ماه سال 66 زمانی كه برادرم متولد شد، پدرم نام عمویم را روی برادرم گذاشت. محمود در سال 85 مربی سلاح و جزء پنج نفر برتر سلاح‌شناسی در كشور شد. سال 80 زمانی كه محمود چهارده ساله بود، مادرمان فوت كرد و دوسال پس از آن پدرمان را از دست دادیم. از آن سال محمود سرپرست خانواده شده بود. روزها درس می‌خواند و شب‌ها كار می‌كرد و هیچ زمانی ما معنای بی‌پولی را نفهمیدیم.
در همه سال‌ها محمود بسیج را رها نكرد و در سال 94 پس از پایان خدمت سربازی، عازم سوریه شد. اولین اعزامش دقیقا 13 مهرماه سال 94 بود. در ادامه محمود سوم دی ماه سال 94 به عنوان تخریبچی به سوریه اعزام و در نهایت شهید شد.
خواهر شهید مراداسكندری ادامه می دهد : دامادی برادرم آرزوی تك‌تك خواهرانم بود اما او شهید شد و این آرزو بر دل ما ماند. در این مدت طعنه‌ها و زخم زبان‌های بسیاری از مردم شنیدیم. آنها گفتند كه محمود برای پول رفته است تا وضع زندگی‌مان بهتر شود اما حقیقت نداشت و تا الان پولی برای شهادت محمود دریافت نكرده‌ایم
او می گوید : از محمود یك پلاك جنگی شكسته سهم‌مان شد و حتی چند شب پیش از گذاشتن سنگ قبر محمود، یكی از خواهرانم خواب دیده بود كه محمود به خوابش آمده است و گفت كه سنگ قبرش پلاك جنگی باشد كه از وسط به دو نیم باشد، نیمی عمو و نیمی هم محمود و حتی در خواب گفته بود كه رنگ سنگ قبرش تیره نباشد
عموی شهید می گوید : همیشه به من می‌گفت كنار مزار عمو محمود جای من است و من نیز با او مزاح می‌كردم و می‌گفتم آنجا محل تدفین من است، تا اینكه در روز آخری كه می‌خواست به سوریه برود یك روز بعد از خداحافظی پیامكی با این مضمون برای من فرستاد: كنار عمو محمود یادت نره! و من كه دوست داشتم سالم برگردد، برایش نوشتم بسلامت. او همانطور كه دوست داشت به مقام شهادت رسید و اگر امروز شما می‌بینید چهره‌های ما شاد و بشاش است به خاطر اینست كه می‌دانیم این دنیا محل گذر است و همه در آن موقتی هستیم و از این حیث خوشحالیم كه عزیزانمان با شهادت به سعادت رسیدند و خوش به حال آنان كه اینگونه به ملاقات پرودگارشان رفتند.
خواهر شهید مراداسكندری می گوید : محمود همیشه به ما می‌گفت كه همچون حضرت زینب(س) صبوری كنید اما ما هیچ كدام‌مان خاك پای ایشان نیستیم. برادرم در كیلومترها فاصله با ما شهید شد. به بانو حضرت زینب(س) می‌گویم بی بی دو عام شما برادرت را از نزدیك دیدی و با او وداع كردی و بوسیدی اما ما تنها از برادرمان یك تابوت دیدیم. بارها به محمود می‌گویم، برادرم سلام ما را به حضرت زینب(س) برسان.
روایتی شنیدنی در باره ی شهید مدافع حرم ، محمود مراد اسكندری را از اینجا گوش كنید :
فایل صوتی برنامه پلاك هشت پخش شده از رادیو ایران
شنیدن این پادكست را به دوستان خود توصیه كنید!

1402/07/01
|
14:39
دسترسی سریع