شهیدحسین فهمیده
حسین از اولش بچه نبود. بزرگ بود، خیلی بزرگ
او پیش از ما آغاز شد و تا همین حالا در پرواز است. و در پرواز خواهد بود.
بچه كه بودیم از ما سوال می كردند:بزرگ كه شدید می خواهید چه كاره شوید؟ شاید این سوال در مورد فهمیده غلط بود؟ چون حسین از اولش بچه نبود. بزرگ بود، خیلی بزرگ . حسین فهمیده یك كم این اسم فامیل را با هم مرور كنیم. حسین.فهمیده.یكی بود یكی نبود.یكی بود كه حسین فهمیده بود.
رادیوی جمهوری اسلامی ایران با قطع برنامه های خود اعلام می كند: كه نوجوان سیزده ساله با فداكاری زیر تانك عراقی رفته ، آن را منفجر كرده و خود نیز به شهادت رسیده است.
امام قدس سره در پیامی كه به مناسبت دومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی صادر می كنند جملات معروف خود را در باره او می فرمایند:رهبر ما آن طفل سیزده ساله ای است كه با قلب كوچك خود كه ارزشش از صدها زبان و قلم ما بزرگتر است، با نارنجك خود را زیر تانك دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید.
صدای شهید حاج قاسم سلیمانی: امام رزمنده های جبهه را رهبران ملت قلمداد كردند.
امام خمینی (رحمه الله علیه)در دومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی در مورد شهید محمد حسین فهمیده فرمودند: رهبر ما طفل سیزده ساله ای است كه با قلب كوچك خود كه ارزشش از صدها زبان و قلم ما بزرگتر است، با نارنجك خود را زیر تانك دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید.
صدای رزمنده نوجوان:
توی این مدت البته ما هیچ كاری نكردیم ، هر كاری كه می شد ، آن كار را خدا می كرد. ما فقط وسیله بودیم.
صدای رزمنده:
فرمودند: رهبر ما آن طفل سیزده ساله ای است كه خود را به زیر تانك انداخت. یقینا این كلمه امام ، ساده تصویر آن نوجوان به خیلی از نوجوان ها و جوان های دیگری كه خودشان نقش رهبری داشتند ، منتقل شد.
او برای اثبات لیاقت خود ، یكبار به تنهایی به میان عراقی ها رفت و لباس و اسلحه ای از عراقی ها بدست آورد
و در هیات یك عراقی به نیروهای خودی نزدیك شد. به طوری كه رزمندگان مشاهده می كنند یك عراقی كوچك به طرف آنها می آید. می خواهند به او شلیك كنند كه یكی از آنها می گوید: صبر كنید با پای خودش بیاید تا اسیرش كنیم. هنگامی كه نزدیك یم شود ، می بینند كه حسین است. كه خواسته ثابت كند كه می تواند با دست خالی با عراقی ها بجنگد و شهامت و لیاقت او حضور در خط مقدم را دارد. مسئول گروه كه به توانمندی و توانایی او برای رزم حسین در جبهه اعتقاد داشت ، به او اجازه ماندن در جبهه را می دهد.
حسین فهمیده همیشه می گفت: امام هرچه اراده كند ، همان را انجام خواهم داد. و من تسلیم او هستم. از این رو تصمیم گرفت با هدف انجام فرمان های امام به جبهه برود و با دشمن بعثی بجنگد.
حسین فهمیده یك روز به بهانه خرید نان از خانه خودش در كرج خارج شد و به تهران رفت .توی تهران افرادی سعی كردند اورا منصرف كنند ، ولی موفق نشدند و پس از او به سمت جنوب كشور راهی شد .در آنجا با تلاش بسیار فرمانده گروه دانشجویان دانشگاه افسری اورا راضی كرد تا با آنها به خرمشهر بره.حسین پس از مدت كوتاهی مجروح شد ولی مجروحیت مانع حضور او در خط مقدم جبهه نشد
و رشادت های بسیاری از خود نشان داد.
در روز شهادت هشتم آبان ماه 1359 او به همراه همسنگرش محمد رضا شمس با هم بودند.
شهید محمد رضا شمش آن روز به شدت مجروح شد و حسین فهمیده به سختی توانست اورا به پشت خط برساند. و دوباره به سنگر خودش برگردد.
وقتی حسین فهمیده به سنگر رسید ، با صحنه هجوم 5 تانك عراقی به سمت نیروهای ایرانی مواجه شد و با اراده ای محكم و روحیه ایثارگری خودش نارنجك ها را به كمر بست و در دست گرفت و مجاهدانه به سمت تانك ها حركت كرد .
در حالی كه پای او تیر خورده بود خودش را به جلو ترین و نزدیك ترین تانك، رساند و در زیر آن نارنجك ها را منهدم كرد.
صدای خواهر شهید: طرف صبح بود كه با بچه ها می رفت مدرسه . من به خیالم كه حسین با بچه ها دوباره رفت مدرسه. ما روز اول مهر ماه با خواهرم همراه با محمد حسین رفتیم مدرسه .
سال 59 زمانی كه شیپور جنگ نواخته شد روز اول مهر ماه به مدرسه رفتیم .محمد حسین به بهانه باز ی كردن از منزل خارج شد و دوباره برگشت بار دوم با او خداحافظی كردیم و به مادرم گفت: مادر قشنگ خداحافظی كن .مادرم كه فكر می كرد او می رود بازی كند و برمی گردد با لبخندی ا حسین را در آغوش گرفت و با او خداحافظی كرد. حسین نیز راضی از منزل خارج شد. سه روز از رفتنش گذشته بود كه یكی از دوستانش وسایلش را آورد و گفت: محمد حسین به جبهه رفته است.
برنامه پلاك هشت پخش شده از رادیو ایران
شنیدن این پادكست را به دوستان خود توصیه كنید!