شهید رضا سنجرانی
كسی كه آرزوی جهاد داشته باشد سرش كلاه نمی رود اگر به آرزویش برسد به همه چیز رسیده است.
آغاز: 1356
پرواز : 1396
رضا سنجرانی، از رزمندگان مدافع حرم اهل بیت (ع) در سوریه به شهادت رسید. مدافع حرم «رضا سنجرانی» با نام جهادی «كرار» روز شنبه اول مهر ماه در دفاع از حریم اهل بیت (ع)، به دست تروریستهای تكفیری در سوریه به شهادت رسید. آن شهید از همرزمان شهیدان نامدار لشكر فاطمیون، شهید مرتضی عطایی، شهید مصطفی عارفی و شهید حسن قاسمی دانا بود. این رزمنده، یك بار در جریان مقابله با تكفیریها در سوریه مجروح شده و به درجه جانبازی نائل آمده بود و در نهایت روز شنبه به شهادت رسید.
آقا رضا كارمند بانك بود و مربی آموزش نظامی بسیج .از وقتی خودش و راه خدا و پیامبر را شناخت توی مسجد جلسه قرآن و مجالس روضه حضور پیدا می كرد .مادرش هم از سادات بسیار معتقد بود و رضا را با خودش به مجالس مذهبی می برد .
پدر رضا می گوید : بعد از به وجود آمدن داعش و اتفاقات عراق رضا خیلی غمگین بود .یكروز كه دلیل دلتنگی و ناراحتی اش را پرسیدم گفت : بابا داعش داره میره به سمت حرم حضرت زینب و رقیه (س) پرسیدم : گلوله ای هم به حرم شلیك كردند ؟ گفت : نه بابا اگر این اتفاق می افتاد من شاهرگم را می زدم .
شهید سنجرانی: اگر هركس بگوید كه می توانم احساس دلم را بیان كنم، اشتباه گفته است. كلمات نمی توانند این بار و معنا را منتقل كنند. لحظه لحظه در این جا احساس می كنی داری به بهشت نزدیك می شوی. زمانی كه از جهاد صحبت می شود یاد جنگیدن و قتال می افتی، اما وقتی قدم در این راه می گذاری، حتی زمانی كه در سنگر خواب هستی و یا در مقر غذا می خوری و یا به دنبال مهمات می روی، لحظات منحصر به فردی است كه هركس هر چقدر زندگی اش پر هیجان و پرماجرا باشد، این لحظات را تجربه نكرده است. حتی برای من كه زندگی پر التهابی داشتم این لحظات هیجان خاصی دارد و پر شور است. دعا می كنم هركس آرزوی این لحظات را دارد به آرزویش برسد چون خوب آرزویی كرده است. كسی كه آرزوی جهاد داشته باشد سرش كلاه نمی رود اگر به آرزویش برسد به همه چیز رسیده است. فقط یك نكته من را ناراحت می كند و عذابم می دهد و آن این كه اگر قرار باشد بعد از این دوره به زندگی عادی برگردم چطور با این خلأ زندگی كنم.
همرزم رضا سنجرانی در حالی كه مجروح است به یك ¬طرف افتاده و شهید رضا آن طرفتر. شهید یزدانی از مجاهدین افغان دست به كار میشود تا هر دو نفر آنها را از تیررس تكتیرانداز داعشی خارج كند. به محض اینكه شهید یزدانی بلند می¬شود تا جاده شنی را طی كند و به سمت آنها برود او را هم روی جاده میزند و به شهادت میرسد. حوالی ساعت 2 بعدازظهر، در حالی كه رضا سنجرانی و همرزمش مجروح شدند و خون از بدنشان میرفته است با هم شروع به صحبت میكنند و این گفتوگو چهار ساعت ادامه داشته است.
او می گوید : ساعت حدوداً 6 بعدازظهر، هنوز یك ساعتی به غروب آفتاب باقی¬ مانده بود كه شهید «رضا سنجرانی» به همرزمش می¬گوید «ستاره¬ها را می¬بینی؟ ستارهها را نگاه كن.» او هم جواب میدهد «رضا، هنوز یك ساعت به غروب مانده ستاره كجا بوده؟» و نیز در ادامه از او میپرسد: «مگر تو ستاره میبینی؟» و شهید سنجرانی در پاسخ می¬گوید: «بله. یك آسمان پر از ستاره می¬بینم.» بعد یك مرتبه میگوید: «حسن قاسمی آمد. ابوعلی آمد» و شهید میشود.