شهید محمد تقی ارغوانی

بارزترین خصوصیات محمد تقی بی ریایی اش بود.

شهید محمد تقی ارغوانی متولد سال 1353 یكی از كارمندان روابط عمومی شهرداری منطقه 21 تهران بود او اولین شهید مدافع حرم شهرداری و یكی از عكاسان خبری بود كه به صورت افتخاری با خبرگزاریهای كشور در موضوعات مختلف همكاری داشت. كه بصورت داوطلبانه عازم سوریه شد. شهید ارغوانی توسط نیروهای تروریستی و تكفیری در 22 بهمن ماه با تیری كه به پهلویش اصابت كرده بود چون بانویش فاطمه زهرا (س) به فیض شهادت رسید. شهید ارغوانی اولین شهید مدافع حرم شهرداری تهران و نخستین شهید شهرك وردآورد تهران محسوب می‌شود. او همچنین فرمانده گردان بیت المقدس پایگاه شهید یزدی حوزه 205 ناحیه میثم تمار در منطقه 21 تهران بود. از این شهید یك پسر 14 ساله به یادگار مانده است.
صدای مادر شهید:
محمد تقی خیلی بچه زبر و زرنگی بود و خیلی هم خداشناس. بعد از اینكه سیزده سالش شد ، جنگ شروع شده بود و گفت: من می رم جبهه. گفتم: شما الان بچه ای نمی توانی . پایین خودم حسنیه دارم. رفت آنجا و گفتم من را ببر.گفتم نه شما بچه ای .از آنجا قهر كرد و گریه كرد و آمد مسجد بالا .آنجا آمدند گفتند شما بشینید ، نوار بفروش ، نوار تكثیر كن. برای جبهه كمك جمع كن . خدایا شكر كه بعد از هشت سال جنگ تمام شد.محمد تقی برای همه جا فعالیت می كرد ، برای سیل زده ها ، شهدا می آمدند اعلام می كرده.
- خانواده دوست ، صبور ، پیشتاز و وظیفه شناس. اما بارزترین خصوصیات محمد تقی بی ریایی اش بود. هر كاری كه برای مراسمات مذهبی ، چه توی مسجد ، چه توی پایگاه بسیج از دستش بر می آمد ، خالصانه و بدون توقع انجام می داد و دریغ نمی كرد.
مادر محمد تقی ارغوانی تعریف می كند: بار اولی كه رفت سوریه من هنوز راضی به رفتنش نبودم. رفت و برگشت و گفتم : خوب شد كه برگشتی. گفت: نه اصلا خوب نیست. تو اگه منو دوست داری اجازه بده كه من برم و اتفاقا راضی باش. گفتم : اگه خودت اینطور می خوای.انشاالله كه كارت جور بشه.
اتفاقا زود هم جور شد.راضی ام.الحمدالله.
محمد تقی همیشه می گفت: صبور باشید.مادر وقتی برای رفتن تقی به سوریه بی تابی می كرد، محمد تقی به ایشان می گفت: پس مادرهای سه شهید چی بگن و چه كار كنند؟ وقتی شما این طوری برای یك بچه تان دارین بی تابی می كنید، اگر من شهید بشوم و تو گریه كنی آن وقت به من مدیونی.
مادر هم می گفت: چشم گریه نمی كنم.
صدای همرزم شهید:
از روز اولی كه آمد جنگ و به بچه ها پیوست ، آستین را بالا زد همان خصلتی كه شاخصه ش بود اگر فرمانده بود شروع شد، كار ، فعالیت .كار و فعالیت فرقی نمی كرد مال كی باشه؟كجا باشه؟كسی ببینه، كسی نبینه ،مهم این بود كه از كنار كار كردنش برای دیگران آرامش حاصل می شد.
صدای شهید:
سلام اینجا محل زندگی مایه .من صبح زود بلند شدم .بچه ها خوابن.گنجشك ها بالای پشت بام اونجا نشستن منتظرن براشون غذا بریزم.نمی یان پایین .

1402/06/27
|
14:40
دسترسی سریع