شهید روح الله سلطانی

همیشه لبخند روی لب‌هایش بود. خیلی روحیه شاد و با نشاطی داشت. همش می خندید در اوج سختی ها همش لبخند روی لب‌هایش بود.

روز 24 خرداد سال 1394 بود كه خبر شهادت روح الله سلطانی جوان رعنای روستای كچب كلوای آمل، مسئول عملیات لشگر عملیاتی 25 كربلا در منطقه سردشت در درگیری با گروهك پژاك طنین انداز شد.
شهید سلطانی برای تحقق فرمان رهبر معطم انقلاب اسلامی( مدظله العالی) كه فرمودند در شمال غرب باید امنیت ایجاد شود، كربلا و عاشورایش را در ارتفاعات پیرانشهر در مبارزه با گروهك‌ پزاك رقم زد. او در سال 78 وارد سپاه پاسداران شد و در سال 94 به درجه شهادت نائل آمد.
حاج روح الله متولد سال 59 و از خانواده مذهبی و كم جمعیت بود كه بعد از فوت پدر سرپرست خانواده 4 نفره شد، از او دو یادگار به نام های حسین و ابوالفضل برجای مانده است.
_
زیاد ماموریت می رفت، همیشه هم موقع رفتنش وصیت می كرد و می گفت مراقب یادگاری هایم باش. مسئولیت خونه همه به عهده توست. نگران می شدم ولی نگرانی ام هیج وقت به اندازه دفعه آخری نبود كه در حال رفتن بود. دفعه آخری كه داشت می رفت یه جور دیگه بود و با همیشه فرق می كرد. موقع رفتن ما را در مقابل خانه مادرم پیاده كرد ولی موقع بالا رفتن نگرانی عجیبی داشتم. در خانه هم كه بودیم مثل دفعه های قبل نبودم و اینقدر نگران نبودم. هر روز خودش زیاد زنگ می زد و سعی می كرد تا كوچكترین فرصتی با ما تماس بگیرد. روزی 3تا4بار حداقل تماس می گرفت حتی اگر یه موقع فرصت نداشت یكبار را حداقل با ما تماس داشت اگر در جلسه هم بود دو كلمه می نوشت و می گفت ارادت خانواده.

همسر شهید روح الله سلطانی
_

ار خصوصیات حاج روح الله كه خیلی بارز بود روابط عمومی بالای او بود. حاج روح الله هیچ وقت ندیدم لبخند از روی لب هایش رفته باشد. هر جا در هر صورتی بود ایشان لبخند می زد و با بچه ها خیلی خوشرو بود،یعنی روابط عمومی بالا؛ یعنی شما شاید من از سال 74 در حال كار در هیات مذهبی هستم كمتر آدمی اینطور دیدم كه با همه بور بخورد. شما مثلا مراسم های پس از عاشورا را از شب وداع تا مراسم های بعدی دیده باشید یعنی تمامی هیات های آمل دخیل بودند، این برخورد و رفتاری كه حاج روح الله با بچه های هیات داشتند همه دوست و آشنا و رفیق و یعنی خوش رویی كه حاج روح الله داشت همه عاشق او بودند.

از دوستان هیئتی شهید روح الله سلطانی
_

یه جورایی احساس می كنم كه برای اطرافیان خیلی خیلی سخت است. راه جوان آن هم چه جوان رعنایی به این پاكی، جوانی كه یكپارچه نور بود. دعا می كنیم ان شاءالله رهرو این شهید باشیم. بچه های خوب الحمدالله هستن در همین هیاتی كه آقا روح الله بودند بچه های خوب هستند.

از دوستان هیئتی شهید روح الله سلطانی

_

بابا را خیلی دوست داشتم چون خیلی به ما مهربونی می كرد و وقتی خانه می آمد دست هایش را باز می كرد و من و داداش روی دست هایش دراز می كشیدیم و می خوابیدیم. هر وقت سر كار می رفت منو و حسین را می گرفت آنجا دست مان تفنگ می داد و ما هم بازی می كردیم‌. به می گفت كه وقتی من نیستم تو مرد خانه هستی و همه كارها رو تو جای من باید انجام دهی.
_
خب اداره كردن یك زندگی 5 نفره برای یك جوان 22 ساله خیلی سخته طوری داداش روح الله زندگی مان را اداره می كرد كه ما متوجه این نمی شدیم كه چه بار سنگینی را به دوش می كشد. همیشه لبخند روی لب‌هایش بود. خیلی روحیه شاد و با نشاطی داشت. همش می خندید در اوج سختی ها همش لبخند روی لب‌هایش بود.
خواهر شهید روح الله سلطانی

_
بخشی كه تقدیم شد اختصاص داشت به صحبت های همسر، پسر، دوستان شهید امنیت زنده یاد شهید روح الله سلطانی كه امیدوارم مورد توجه شما عزیزان قرار گرفته باشد.
_
روایتی شنیدنی در باره ی شهید مدافع امنیت
شهید روح الله سلطانیرا از اینجا گوش كنید :
فایل صوتی برنامه پلاك هشت پخش شده از رادیو ایران
شنیدن این پادكست را به دوستان خود توصیه كنید!

1402/06/27
|
13:18
دسترسی سریع