شهید محرم ترك
محرم یك مربی تخریب همیشه گوش به فرمان فرمانده كل قوا بود، تا اگر حكم جهاد صادر شد سریع حضور یابد و دین خود را ادا كند
اولین شهید مدافع حرم
در تهران اول دی سال 57 در روستای قاضی آباد شهرستان ازنای لرستان در دامنه زیبای اشترانكوه فرزندی از خانواده ترك به دنیا آمدكه سالها بعد به قول رهبر معظم انقلاب یكی از اولیای الهی شد. نامش را محرم گذاشتند. از همان بچگیاش در بسیج محل فعالیت میكرد و علاقه بسیاری برای رفتن به مناطق جنگی داشت. بزرگترین آرزویش بود كه پاسدار باشد. و به آرزویش هم رسید. از فرماندهان توانمند بود كه از اوایل جنگ سوریه مسئولیت آموزش رزمندگان مدافع سوری را بر عهده داشت. در سازماندهی نیروهای مردمی برای انهدام نیروهای تكفیری داعشی نقش پر رنگی داشت.
شهید محرم ترك بیست و هشتم دیماه سال 1390 در آخرین روز ماموریتش بر اثر سانحه انفجار بشهادت رسید و نامش بعنوان اولین شهید مدافع حرم ایرانی در لیست فدائیان حضرت عقیله بنیهاشم(س) ثبت شد.
به نقل از همسر شهید
فاطمه به گفته خودش هر روز دعا می كند كه خدایا مراقبم باش. مراقبم باش كه همیشه به یاد پدرم باشم و همیشه به یاد پدرش هست. با وجود وابستگی های خیلی شدیدی كه قبل از شهادت محرم به او داشت ، خیلی فاطمه آرام تر شده و با این قضیه كنار آمده ، چیزی كه در این قضیه تاثیر زیاد ی داشت. به گفته خودش و مادرش خوابی بود كه فاطمه شب قبل از شهادت محرم ، پدرش دیده بود.
صدای فاطمه دختر شهید :
الان از آن موقع ای كه خواب دیدم ، دیگه نیامده توی خوابم چهار ساله ، فقط آن روزی آمده كه به من خبرش را داده ، دیگه این چهار سال است كه نیامده.نمی دانم چرا؟
لباس سفید پوشیده بودند و با ساك ، آمدند از من خداحافظی كردند ، خواستند كه مراقب محمد حسین باشم ، گریه نكنم ، اما نم یدانم چرا هی من داشتم گریه می كردم.نمی دانستم چرا؟همین جوری گریه می كردم.پدرم می گفت: مراقب برادرت باش.گریه نكن.بعد از خواب پریدم.
موقعی كه می خواستیم جنازه بابا را تحویل بگیریم خیلی بیشتر گریه م گرفت. مادرم كه اصلا همش بیهوش بود.
اول جنازه را سر كوچه مادر بزرگم آوردند ، بردنش توی خونه.بعد همه توی كوچه جمع شدند. داشتند سینه می زدند ، بعد به من می گفتند با بابا بای بای كن، گفتم : من نمی تونم .
-
امان از روزی كه به خونه می آمد و دید فهیمه سرپاست و كار خونه كرده. از نظر محرم فهیمه باید استراحت مطلق می كرد ، نم یتوانست ببیند فهیمه با آن حالش كار می كند.فهیمه جرات نداشت ، ظرف بشورد. جارو كند ، حتی غذا بپزد. همه كارها را محرم خودش انجام می داد.
صدای همسر شهید فهیمه اكبری
روزی كه داشت می رفت انگشترش را جا گذاشته بود. به ایشان تماس گرفتم و گفتم انگشترتان را جا گذاشته اید؟گفتش كه اشكال نداره.البته من به ایشان گفته بودم به این انگشتر خیلی عادت دارم. ولی مونده توی خونه گفتم دستم امانت می مونه تا برگردی .گفت: باشه .
می خواستم بهش بگم ،دلم برات خیلی تنگ شده .
-