شهید حامد بافنده
حامد بافنده با وجود شرایط سخت ، مردانه پای عشق خودش ایستاد
حامد بافنده سال 1366 متولد شد. وی از كودكی عاشق مداحی و تلاوت قرآن بود و از سن پنج سالگی مداحی و قرائت قرآن به سبك مرحوم «عبدالباسط» را تمرین میكرد.
حامد زندگی را در كنار حرم رضوی آغاز و تا 20 سالگی در مشهد زندگی كرد؛ خیلی زود همه مراحل زندگیاش را پشت سر گذاشت و وارد بازار كار شد و از 18 سالگی برای ازدواج اقدام كرد.
او برای تشكیل خانواده به استان كرمان سفر كرد. شغلش حسابداری بود و همسرش هم نیز كارمند دولت بود و از لحاظ مالی هم چیزی كم نداشتند، در همین حال بود كه خدا به آنها یك فرزند دختر بهنام «فاطمه» عطا كرد.
وی برای اینكه به سوریه برود به آموختن زبان افغانستانی پرداخت و با لشكر فاطمیون عازم سوریه شد كه سرانجام سوم اردیبهشتماه 96 مصادف با روز شهادت اربابش امام موسی كاظم (ع) به شهادت رسید.
-
رادیو خبرهای تازه می ده ، از هوا می گه از فصل پاییز .ظرف غذا روی گازه .چای هم تازه دمه .ناهار را خوردیم و زدیم بیرون كه كمی راه بریم . البته این روها با رعایت های شدید . برگی از روی شاخه می افته جلوی پاهامون.می گم یعنی زمان داره می گذره.رهگذرهایی هم از كنار ما می گذرند. معلوم نیست دارن می رن یا دارن می یان.كسی چی می دونه.عمر ما گذشته و بچه ها بزرگ شدن. راه می رم و مساحت خوشبختی را اندازه می گیرم. نه همیشه ، گاهی. م یگم شاید امسال هم ابرها سر زده از راه برسن و یكی از ما سر زده از راه بره.كسی چی می دونه؟
این از من و این از یادداشت روزانه من. حالا شما بگو روی زمین خبری نیست ؟ از آسمان چه خبر؟
گاهی اینطوری به زندگی نگاه می كنم؟چه طوری؟ می گم برات: گاه یزندگی را طبق همان كلیشه ها ی رایج داستان ها فرض می كنم.بعد با خودم فكر می كنم بعضی از آدم های این داستان ، بدون اینكه آخر این داستان را بدانند ، یا بخوانند ، می میرند.
فرق بعضی ها با بعضی های دیگه كه زود تر می میرند یا دیرتر ، چی یه توی این داستان زندگی؟!بعد توی یه صندلی غمگین می شم و با خودم می گم ، آدم ها دو دسته اند یا می میرند ، یا شهید می شوند.
این از من و این از یادداشت روزانه من. حالا شما بگو روی زمین خبری نیست به كار شما بیاد؟ از آسمان چه خبر؟!
دارم در باره شهید حامد بافنده صحبت می كنم.
اردیبهشت ماه كه می شود دل یك دختر بچه می لرزد، انگار باز هوای پدرش را می كند. پدرش رفته تا با خودش امنیت را سوغات بیاره ، سوغاتی اش اومد ، اما پدر دیگه بر نگشت.
مادرش از عزل راسخ پدر می گه : معتقده كه مردان خدایی دل در گروی حق دارند و بی خود ی پا در میدان نمی گذارند ، اراده اونها مصممه و قدم ها استواره و پا هر گز نمی لغزه . برای همین است كه حامد بافنده با وجود شرایط سخت ، مردانه پای عشق خودش ایستاد و همه شرایط را قبول كرد. همین آقا حامد عاشق جای دیگری هم پای عشقش ایستاد. اما این بار شرایط سخت تر بود و مسئله سخت گیری های قبل از ازدواج نبود، بلكه اینجا پای جان در میان بود.
باید برای عشق خودش كه عمری نوكری اون را كرده بود مردانه پا در میدان نبرد می گذاشت.
صحبت های همرزم شهید:
مداحی روضه در منطقه خیلی تاثیر داره ، علی الخصوص شب های عملیات ، شب هایی كه بچه ها می خواهند بروند عملیات ، شب هایی كه م یخواهند بروند هجوم ، ماها و امثال كسانی مثل شهید حامد بافنده ، شب های عملیات كه می شد ، آماده آماده بودند برای اینكه بچه ها را روحیه بدهند ، با روضه خواندنشان ، با مداحی خواندنشان ، با نوحه هایی كه آنجا زمزمه دارند .خیلی تاثیر دارد برای بچه ها.
به نقل از صحبتهای شهید بافنده:
شهید بافنده همیشه می گفت: زن و فرزندم فدای تار موی حضرت زینب (س). خون می دیم ، اما خشت نمی دیم. این سخن همیشگی حامد بافنده بود.
-
هر كسی كه به حامد می گفت: چرا می ری؟می گفت: شما نمی دانید چه جنایت هایی می كنند. اولین بار سال 93 بود كه به واسطه آشنایی با یك رزمنده مدافع حرم قصد سوریه كرد.
-
روایتی شنیدنی در باره ی شهید مدافع حرم ، حامد بافنده را از اینجا گوش كنید :
فایل صوتی برنامه پلاك هشت پخش شده از رادیو ایران
شنیدن این پادكست را به دوستان خود توصیه كنید!