«پارسی» به قوّت طبع سعدی
محمدجعفر محمدزاده در نوشتاری برای خبرگزاری ایسنا به بررسی واژه پارسی در كلام سعدی پرداخته است و میگوید:
سخنور بزرگ زبان فارسی افزون بر آنكه پارسی و دری را زبان رسمی و فراگیر قلمرو ایران دانسته، پارسی را نیز گاهی به جای سرزمین ایران به كار برده است.
به گزارش شبكه رادیویی ایران این نویسنده و پژوهشگر در نوشتاری با عنوان «"پارسی" به قوّت طبع سعدی» نوشته است: «سعدی از بزرگترین سخنسرایان زبان فارسی و یكی از ستونهای افراخته فرهنگ و زبان ایران است.
با نگاه به نغمههای ناساز و البته بیفرجامی كه برای تضعیف زبان فارسی به گوش میرسد در این نوشتار بر آنم تا دو واژه «پارسی» و «دری» را در زبان سعدی شیرازی بررسی كنم.
در آثار سعدی چندین و چند بار واژههای «پارسی» و «دری» دیده میشود كه ارزش درنگ دارد.
در بیتی از یكی غزلهای سعدی میخوانیم:
چو آب میرود این پارسی به قوت طبع
نه مركبی است كه از وی سبق برد تازی
(غزل 577).
سعدی با اینكه سالها در مناطق عربزبان زیسته و گردشها در بین تازیان كرده است و خود به زبان آنان علاقهمند و بر سرایش بدان زبان توانا بوده است، در اینجا روانی و گیرایی زبان فارسی را بر تازی برتری میدهد.
در باب هفتم بوستان و در پایان حكایت درویش صاحبنظر و بقراط حكیم چنین میخوانیم:
در اوراق سعدی نگنجد ملال
كه دارد پس پرده چندین جمال
مرا كاین سخنهاست مجلسفروز
چو آتش در او روشنایی و سوز
نرنجی ز خصمان اگر برتپند
كز این آتش پارسی در تبند
اینجا سعدی خردهگیری مخالفان خود را به سبب حسادت آنها میداند كه بر شیرینسخنی او رشك بردهاند.
در باب پنجم گلستان كه در عشق و جوانی است، آنجا كه از دوره سلطان محمد خوارزمشاه كه از سلاطین تركتبار است، از دیدار خود با طلبهای در كاشغر حكایت میكند و میگوید:
«...بخندید و از مولدم پرسید. گفتم: خاك شیراز. گفت: از سخنان سعدی چه داری؟...» و سعدی برای آن طلبهای كه علم نحو زبان عربی میخوانده است دو بیت شعر عربی از خود میخواند. آن جوانك، به تعبیر سعدی، لختی به اندیشه فرو میرود و میگوید:
«غالب اشعار او در این سرزمین به زبان پارسی است. اگر بگویی به فهم نزدیكتر باشد. كَلّم النّاسَ عَلی قَدرِ عُقُولِهِم. گفتم:
طبع تو را تا هوس نحو كرد
صورت صبر از دل ما محو كرد
ای دل عشاق به دام تو صید
ما به تو مشغول و تو با عمرو و زید
در اینجا چند نكته هست: نخست آنكه درمییابیم كه در زمان حیات سعدی و در عهد پادشاهی تركتبار و در سرزمینی كه زبان قومی و محلی داشتهاند، طلبهای كه عربی میخوانده است میگوید مردم اینجا شعر پارسی سعدی را میدانند. پس به این واقعیت تاریخی میرسیم كه زبان فارسی در تمام قلمرو ایران، زبانی فراگیر بوده و در كنار مرزهای جغرافیایی، گستره وطن پارسی را تشكیل داده است.
در باب ششم گلستان، حكایت میكند در جامع دمشق با جماعتی بحث میكرده است و جوانی از در درآمده و گفته: آیا كسی در میان شما زبان پارسی میداند؟ وقتی به سعدی اشاره میكنند آن جوان میگوید كه پیری در حال مرگ سخنی به زبان پارسی میگوید كه ما نمیدانیم. چون سعدی بر بالین او میرود میبیند كه آن پیر این دو بیت را زمزمه میكند:
دمی چند گفتم برآرم به كام
دریغا كه بگرفت راه نفس
دریغا كه بر خوان الوان عمر
دمی خورده بودیم و گفتند بس
اینجا هم عمق نفوذ زبان فارسی را در دوردست از ایران یعنی در سرزمین شام از زبان سعدی درمییابیم.
سعدی در بوستان و در آغاز باب اول آن كه در عدل و تدبیر و رای است حاكمان را چنین نصیحت میكند:
ز بیگانه پرهیز كردن نكوست
كه دشمن توان بود در زیّ دوست
غریبی كه پرفتنه باشد سرش
میازار و بیرون كن از كشورش
تو گر خشم بر وی نگیری رواست
كه خود خوی بد دشمنش در قفاست
و گر پارسی باشدش زاد و بوم
به صنعاش مفرست و سقلاب و روم
در بیان این بخش، واژه پارسی قابلتوجه است كه آن را در معنی اهل كشور ایران به كار برده و در مقابل كشوری چون روم قرار داده است.
در گلستان و در باب سوم، آنجا كه داستان معروف بازرگانی طمّاع را نقل میكند میگوید:
«گفت گوگرد پارسی خواهم بردن به چین كه شنیدم قیمتی عظیم دارد و از آنجا كاسه چینی به روم و دیبای رومی به هند و ... »
در اینجا هم وقتی «پارسی» میگوید مقصود ایرانی است و پارس را در معنی كشور ایران و برابر روم و هند و چین قرار داده و بدیهی است كه قوم پارس یا منطقه پارس مد نظر سعدی نبوده است. پس سخنور بزرگ زبان فارسی افزون بر آنكه پارسی و دری را زبان رسمی و فراگیر قلمرو ایران دانسته و در ارزش آن گفته، پارسی را نیز گاهی به جای سرزمین ایران به كار برده است.»