صدای مستدام؛ استاد امیر نوری

گفت و گوی صمیمی با غلامعلی امیرنوری كه 5 دهه است در رادیو گویندگی می كند

1400/06/08
|
07:24
|

غلامعلی امیرنوری بیش از پنج دهه است كه عمرش را در استودیوهای رادیو گذرانده. او زاده شب یلداست و سال 1317 در یك خانواده فرهنگی چشم به جهان گشود. كافی است چند دقیقه ای كنار استاد امیرنوری بنشینید تا متوجه شوید هر كلمه از این استاد یك كلاس درس است. او بسیار زیبا از ادبیات فارسی صحبت می كند و عرق بسیاری دارد كه همه یاد بگیریم چطور به ادبیات كشورمان تعهد داشته باشیم. همه ویژگی های خوب استاد امیرنوری ما را بر آن می دارد تا در یكی از روزهای گرم تابستان مهمان خانه استاد شویم. خانه استاد در یكی از خیابان های فرعی انقلاب قرار دارد. خانه ای پر از مهر و صفا. همان طور كه انتظار می رود یك رادیوی بزرگ در گوشه ای از سالن پذیرایی خودنمایی می كند. او و همسر مهربانش جلوی در ورودی ، میزبان من و عكاس هستند. نگاهی به صورت استاد می اندازم كه هر یك از چین و چروك های روی پیشانی اش روایتگر زحماتی است كه او در طول 50 سال و اندی فعالیت در رادیو كشیده و هنوز هم عاشقانه هفته ای یك یا دو روز راهی استودیوهای رادیو می شود و برای رادیوهای ایران و فرهنگ از شعر و ادبیات می گوید. او خودش را عاشق رادیو توصیف می كند و به این رسانه تعصب دارد. او هنوز هم آسمان رادیو را پر از ستاره می بیند. عشق استاد به شعر و ادبیات در تمام صحبت هایش خودنمایی می كند. او در صحبت هایش مرتب این جمله را تاكید می كند كه هر كاری می خواهید شروع كنید و یاد بگیرید، حتما باید عاشقانه دوست داشته باشید تا بتوانید موفق شوید. استاد امیرنوری كارهای برجسته ای تا به امروز انجام داده و توانسته با صدای بم خود مخاطبان زیادی را پای رادیو بنشاند. خواندن صحبت های شنیدنی این استاد خالی از لطف نیست.
زنگ تفریح ادای گویندگان را در می آوردم
متولد سال 1317 هستم. صبح شب یلدا به دنیا آمدم. پدرم مدتی معلم بود و بعد هم به عنوان كارمند در وزارت دارایی مشغول فعالیت شد. او از همان دوران بچگی برای ما داستان، شعر و ادبیات (غزل های حافظ، شاهنامه، داستان های هزار و یك شب و...) می خواند. وقتی عمه و دختر عمه، راهی خانه ما می شدند، پدر شروع به خواندن شعر و داستان می كرد و ما هم گوش می دادیم. هنوز مدرسه نمی رفتم كه من را به خانه همسایه مان كه فامیلمان هم بود فرستاد كه كتاب بگیرم سپس آن را باز كردم تا ببینم پدرم چه كتابی را می خواند؛ نوشته هایی به شكل رمز و اشاره وجود داشت؛ بنابراین علاقه مند شدم تا یاد بگیرم. در واقع از همان زمان به خواندن شعر علاقه مند شدم. خانه ما در محله شاپور، كوچه وزیرنژاد بود و به دبیرستان حكیم نظامی می رفتم. زنگ تفریح برای بچه ها شعر و داستان می خواندم و ادای گوینده ها را برای بچه ها درمی آوردم. همه هم گوش می دادند و خوششان می آمد. برخی شب ها هم در خانه خودمان یا عموی من در خانی آباد، كتاب اجاره می كردیم. آن زمان در مولوی كنار مدرسه دخترانه ایران، یك كتاب فروشی قرار داشت و ما از آن جا كتاب را شبی یك ریال اجاره می كردیم و زمستان ها زیر كرسی می گفتند من كتاب را بخوانم و بقیه گوش می دادند. یادش بخیر این خاطرات خوب قدیمی.

ماجرای رفتن به رادیوی زاهدان
به یاد دارم دبیر ادبیات ما در دبیرستان كه ناظم هم بود، زمانی كه فهمید به شعر و ادبیات علاقه دارم و شعر هم می گویم، ساعت هایی كه بیكار بودیم با من روی وزن شعر و تقطیع شعر كار می كرد. آقای قوامی، زمانی كه دید من علاقه مند هستم و توانایی دارم، یك دوره مجله سخن كه درباره تقطیع عروضی و علمی شعر بود و توسط پرویز خانلری نوشته شده بود را خرید و به من هدیه كرد كه هنوز آن را نگه داشته ام. تا این كه پدرم به وزارت دارایی زاهدان منتقل شد و من در آن زمان در حال دیپلم گرفتن بودم. بعد از این كه امتحان های دیپلم را دادم به زاهدان رفتم. رادیویی در زاهدان تازه افتتاح شده بود و آگهی كرده بودند كه گوینده، همكار و نویسنده می خواهند. من به دلیل این كه می دانستم به این كار علاقه مندم و توانایی هم دارم، به آدرس آگهی رادیو رفتم و گفتم كه برای گویندگی آمده ام. سپس آقای محیط زاده یك دستگاه پرتابل آورد كه صدای من را ضبط كند و من هم مطلبی را خواندم. آقای داوود فخر، مدیر رادیو كه بعدها با هم دوست شدیم، صدای من را شنید و گفت ضبط كافی و خوب است. من هم از همان لحظه كارم را در آن جا شروع كردم. ابتدا در آن جا گوینده بودم اما به دلیل این كه توانایی داشتم همه كارهای هنری را تجربه كردم. نویسندگی انجام دادم و تهیه كننده، بازیگر و كارگردان هم شدم. خوشبختانه آن زمان به خصوص در شهرستان، فردی كه این توانایی را داشت می توانست همه كار بكند و به او این اجازه را می دادند تا استعدادش شكوفا شود.

از خدمت در سلطنت آباد تا رادیو نیروی هوایی
بعد از مدتی باید برای سربازی به تهران می آمدم و داوود فخر گفت می توانیم برایت معافی بگیریم اما بعد از مشورت با خانواده و دوستان به این نتیجه رسیدم كه بهتر است خدمت خود را انجام دهم. برای خدمت قرعه كشی كردند و شش ماه بعد باید خدمت می رفتم. به همین دلیل در این مقطع در خانه خواهرم زندگی كردم. رادیویی انتهای خیابان نیروی هوایی در باشگاه افسران نیروی هوایی وجود داشت كه نام آن رادیو نیروی هوایی بود و فهمیدم این رادیو برای گویندگی، نویسندگی و بازیگری نیرو می خواهد. این رادیو برنامه های مختلف داشت و مردم هم گوش می كردند؛ بنابراین در امتحان شركت كردم و حدود 200 یا 300 نفر هم آمده بودند؛ دو روز بعد اعلام كردند كه نفر اول شده ام. من تا شروع خدمت در برنامه های تلفنی و نمایشی كار می كردم.

روز دوم خدمت در سلطنت آباد بعد از رژه در حال استراحت بودم كه یك ماشین جیپ به وسط میدان آمد و محسن فرید از دوستان رادیویی من از آن پیاده شد و با صدای بلند گفت مژده بده یك نامه برای تو از رادیو نیروی هوایی گرفتم تا هفته ای دو روز به رادیو نیروی هوایی بیایی و كارت را ادامه بدهی. من از این مساله بسیار خوشحال شدم و روزهای دوشنبه و پنجشنبه به رادیو نیروی هوایی می رفتم. متاسفانه وسط دوره خدمت، پدرم فوت شد به همین دلیل معافی گرفتم اما شش ماه كارهای مختلف انجام دادم تا این كه دوستانم من را تشویق كردند كه به رادیو ایران بروم و از آنجا به فعالیتم ادامه بدهم.

داستان ورود به رادیو ایران

در آن سال ها رادیو ایران در میدان ارگ بود. من هم به واسطه یكی از آشنایان یك روز به رادیو ایران در میدان ارگ رفتم و این آشنا، من را به رادیو معرفی كرد. بعد از این كه قطعه ای شعر و چند مطلب خواندم، گفتند هفته آینده بیا. هفته بعد رفتم تا جواب خود را بگیرم، آقایی كه مسوول هماهنگی بود، گفت یادمان رفت صدای تو را گوش كنیم. الان صدا را می گذارم تا استاد روحانی و سعادت گوش دهند. صدای من را گذاشت و بلند كرد در همین زمان، استاد تقی روحانی آمد و گفت پسر جون این صدای توست؟ از جایم بلند شدم تعظیمی كردم و گفتم بله. خطاب به من گفت ماندگار می مانی. سپس استاد محمود سعادت گفت صدای توست جوان؟ گفتم بله. گفت خوب است، تم صدای من را دارد. خانم عاطفی آمد و گفت به به چه صدای خوبی. سپس آقای ثابت ایمانی آمد و گفت قبول شدی؟ گفتم ظاهرا. بعد ایمانی گفت به به، خدا تو را برای من رساند. گفتم چطور؟ گفت من عصر كشیك رادیو هستم و بیرون كار دارم و هر كاری كردم كه دوستی جای من بماند، همه كار داشتند. حالا تو كه قبول شدی جای من می مانی، بیا برویم تا رادیو را به تو نشان دهم و همان زمان من را به پخش رادیو و اتاق فرمان برد و فعالیتم را شروع كردم.

اتفاقاتی كه با چند كاغذ خبر رخ داد
چند استودیو در ساختمان رادیو وجود داشت كه روزی با چند كاغذ خبر و نوار 15 دقیقه ای به یكی از استودیوها رفتم. آقای معینیان مدیر رادیو بود و گفت نوری چه كار می كردی؟ گفتم در استودیویی كه خالی بود، خبر تمرین می كردم؛ آفرینی به من گفت و دستور داد كه از دو یا سه روز بعد خبرهای سه دقیقه ای را سر هر ساعت من بخوانم. بعد كه دیدند توانایی دارم، اجازه دادند كه خبر مشروح هم سر ساعت های 7 و 8 صبح، 2 بعدازظهر و 9 شب بخوانم. بعد از مدتی برای برنامه شعر و موسیقی آقای سهیلی از میان تعدادی شركت كننده، من انتخاب شدم و برنامه كاروان شعر و موسیقی را هم اجرا كردم.

استاد رضا سجادی، تورج فرازمند، ابوالقاسم انجوی و مهدی سهیلی بر زبان فارسی دقت بسیار داشتند. آن زمان من فهمیدم كه زبان فارسی یكی از كامل ترین، تواناترین و در عین حال موسیقایی ترین زبان دنیاست. در هیچ فرهنگ و زبانی ما نظیر آثاری مانند شاهنامه فردوسی، گلستان و بوستان سعدی، غزل های حافظ، خمسه نظامی و شعرهای عطار را نداریم. بنابراین باید ارزش زبان فارسی را بدانیم.

حمله ضد انقلاب ها به رادیو
شبی كه ضدانقلاب ها به رادیو حمله كردند، من در رادیو بودم كه چراغ ها را خاموش كردیم و زیر میز رفتیم و گویندگی كردیم! سپس گفتند نیروهای انقلابی آمده اند و ما را نجات دادند. ما در همه لحظه ها باید كارمان را انجام می دادیم. بعد از انقلاب كار من بیشتر در پخش بود و برنامه خانواده را اجرا می كردم. برنامه های دیگر قبل از انقلاب و شروع انقلاب قطع شده بود ولی برنامه خانواده را هنوز اجرا می كردم. مدیر رادیو هم گفتند همه كسانی كه قبل انقلاب هر جا بودند الان هم در جای خود باشند؛ بنابراین من هم در پخش ماندم تا این كه میدان ارگ هم فعال شد. گاهی پخش بودم اما بیشتر به میدان ارگ می آمدم. برنامه هایی كه در میدان ارگ شروع كردیم برنامه در انتهای شب و سیمای فرزانگان بود. من فقط به این كار بسنده نمی كردم چون علاقه به آموزش داشتم. من هنگام كار در رادیو در دانشگاه تهران ادبیات فارسی و زبان شناسی می خواندم. بعد از انقلاب در یك یا دو دبیرستان ادبیات درس می دادم كه من را با آموزش نزدیك كرد. سپس حس كردم ادبیات دانش آموزان ضعیف شده و خود دبیران هم مشكل دارند؛ بنابراین با خانم فتانه عبادی تصمیم گرفتیم از كتاب های اول ابتدایی تا مقاطع بالاتر نوارهایی را تهیه كنیم و به مدارس بدهیم و قرار شد كل شعرها و متون قدیمی كتاب های فارسی را از دبستان، راهنمایی و دبیرستان برای بچه ها و دبیران بخوانیم. این طرح تصویب شد و نمونه كار و طرح را به آموزش و پرورش دادم. خوشبختانه دكتر حدادعادل، معاون پژوهشی آموزش و پرورش، همكاری و حمایت كردند. حدود هفت تا هشت ماه طول كشید تا آموزش و پرورش این مجوز را صادر كرد و چند ماه هم طول كشید تا وزارت ارشاد اجازه دهد. چون باید از ارشاد هم مجوز می گرفتیم. بنابراین تا پایان دوره پیش دانشگاهی را همراه با خانم عبادی هر چه در كتاب های فارسی بود ما خواندیم. تمام شعرها در اوج زیبایی انتخاب شده بود و متن ها از تاریخ بیهقی، حسنك وزیر و مطالب قشنگ همراه با موسیقی بود و حدودا 55 كاست بود كه در كل ایران پخش شد؛ البته كتاب ها بعد از انقلاب عوض می شد و باید تغییراتی ایجاد می كردیم و این كار سرمایه می خواست كه میسر نشد و بنابراین متوقف شد.

رادیو؛ رسانه همیشه گرم
رادیو و تلویزیون جایگاه خود را دارند و هیچ كدام نباید همدیگر را تحت الشعاع قرار دهند. رادیو یك رسانه گرم است كه همه جا قابلیت استفاده دارد. شما مشغول هر كاری باشی، می توانید به رادیو هم گوش دهید اما تلویزیون به دلیل این كه تصویر دارد باید یك سره حواس خود را به تصویر بدهید. قسمت پخش رادیو به تدریج به جام جم منتقل شد و ساختمان 13 طبقه ای ساخته و كارهای تلویزیونی شروع شد. در آن مقطع برای كارهای تلویزیونی به ما پیشنهاد شد اما راغب نبودیم؛ البته با استادانی كه از قبل در رادیو كار می كردند و آشنا بودیم، همكاری می كردیم. من عاشق رادیو بودم و به طور رسمی رادیو را برای تلویزیون رها نكردم. هنوز هم بعد از گذشت این همه سال كار برای رادیو، عاشقانه برای این رسانه كار می كنم.

قانون تازه كارها
قانون رادیو این بود كه افراد تازه وارد در رادیو پنج، شش ماه تا یك سال اعلام برنامه می كردند تا با فضا اخت شوند. به همین دلیل من هم از همان روز شروع كردم و تا سه ماه اعلام برنامه می كردم. زمانی كه متوجه شدند من توانایی دارم از دو تا سه هفته بعد از ورودم برنامه ای به نام «رادیو در 24 ساعت آینده» را به من دادند تا كنار خانم مولود كنعانی اجرا كنم. خوشبختانه ظرف یك یا دو ماه چند تقدیرنامه گرفتیم، به دلیل این كه خوب كار كرده بودیم و واقعا از این اتفاق خیلی خوشحال بودم.

وقتی كلاه سرشان گذاشتم!
میدان ارگ رادیو یك مدیر عمومی به نام مرحوم مسعود گنجه ای داشت كه با شركت انتشاراتی سروش و مدیرش مهندس مهدی فیروزان دوستی داشت. گنجه ای گفت می خواهی با فیروزان آشنا شوی و كاری كنی؛ گفتم بله. سال 67 بزرگداشت حافظ در شیراز بود و من به فكر افتادم كه برای بزرگداشت حافظ یك آلبوم حاوی دو كاست فراهم كنم و طرحش را به مهندس فیروزان دادم كه خوشش آمد. زندگی حافظ را به چهار دوره جوانی و زندگی در عهد شاه ابواسحاق اینجو، امیر مبارزالدین، دوره شاه شجاع و یحیی (پسران مبارزالدین) و دوره آخر دوران جاودانگی حافظ؛ غزل هایی كه تاریخ ندارند ولی جاودانه است، تقسیم كردیم. برای هر دوره از آرشیو، موسیقی گرفتیم. دو كاست در یك آلبوم بود كه شامل یك موسیقی و یك آواز از بنان و محمودی خوانساری می شد. طرح را برای تصویب به وزارت ارشاد دادم اما تصویب نكردند. گفتند بنان و محمودی خوانساری چون خوانندگان دوره قبل بودند، نباید استفاه شود؛ گفتم فقط در شیراز برای بزرگداشت حافظ پخش می كنیم، بنابراین در مجوزی كه به من داد نوشت فقط در شیراز. بزرگداشت با حضور دوستان رادیویی برگزار شد و یك ماه بعد از وزارت ارشاد تلفن زدند و گفتند به ما كلك زدی؟! این صداها را در بین مهمانان پخش كردی و در همه جای ایران پخش شده است. بعد از آن بود كه رادیو و تلویزیون، آواز بنان و خوانساری را پخش كرد. در بزرگداشت حكیم نظامی هم باز یك آلبوم دو كاسته از زندگی نظامی به نام آفاق عشق نظامی تهیه كردم و فریدون شهبازیان قبول كرد كه تمام موسیقی ها را فراهم كند و مهندس فیروزان پیشنهاد داد كه از حسام الدین سراج به عنوان خواننده در این كار بهره ببریم. هنوز بسیاری از دوستان و استادان دانشگاه می گویند به این كاست ها گوش می دهیم و من هم به فكر افتادم كه در قالب سی دی آن را عرضه كنم. در بزرگداشت فردوسی هم باز یك آلبوم دو كاسته از هفت خان رستم، زندگی فردوسی و كل شاهنامه همراه با موسیقی و نقالی تهیه كردیم.

انقلاب كرونا
معتقدم بهترین گویندگان تلویزیون، گویندگان رادیو بودند و سالم تر، درست تر و بهتر حرف می زدند. الان دیگر زمانی نیست كه گوینده پنهان از بیننده و شنونده باشد. چه اشكالی دارد كه یك جا حرف بزند و جای دیگر تصویر و حرف او باشد. البته باید بگویم میانه من با رادیو خوب است و كاملا به رادیو تعصب دارم و عاشق رادیو هستم. حیف كه متاسفانه درگیر انقلاب كرونا شدیم و من هم مجبور شدم به خاطر كرونا هم كمتر به رادیو بروم و هم این كه كلاس های آموزشی ام را فعلا برگزار نكنم، چرا كه كرونا به قول معروف شوخی بردار نیست! اما با این وجود هفته ای یك تا دو روز به رادیو می روم و برنامه اجرا می كنم. در مجموع معتقدم هر كاری كه می خواهید یاد بگیرید و بعد از یادگیری عمل كنید و آن كار وسیله زندگی تان باشد، باید عاشقانه دوست داشته باشید. ما در همه كارها توانایی بالقوه داریم اما باید عاشق آن كار باشیم تا آن توانایی ها بالفعل شود.

دكلمه ابتدایی «ربنا» را من خواندم
من خاطره ای هم از ضبط «ربنا» دارم كه جالب است. «ربنا» سال های اول انقلاب ضبط شد. مرحوم حسین صبحدل (موذن و هیه كننده پیشكسوت رادیو) از من خواستند كه همراه آقای شجریان «ربنا» را اجرا كنم و این گونه بود كه دكلمه ابتدایی «ربنا» را خواندم. شعر این دكلمه را آقای صبحدل از مثنوی افشاری مولانا انتخاب كرده بودند. من هم كه دكلمه «ربنا» را خوانده ام و سال ها پخش شد، دیگر مال من نیست بلكه متعلق به رادیو و مردم است؛ در واقع آنچه كه مردم دوست دارند، متعلق به آنهاست.

همه برنامه هایم را دوست دارم
من هر برنامه ای كه قبول می كردم و مشغول می شدم، بدون استثنا دوست داشتم و علاقه داشتم. همیشه آموزش هم برایم خیلی جذابیت داشته و دارد و واقعا از آموزش دادن لذت می برم. همچنین به من پیشنهاد شد كه در دانشكده خودمان گویندگی، فن بیان، شعر و ادبیات درس بدهم و این كار را در دانشكده صداوسیما شروع كردم و این درس دادن باعث شد روش های منحصر به فردی را پیدا كنم؛ برای مثال روش هایی پیدا كردم كه تارها فعال و صدا پر و كامل شود. صدا مانند پیانو از زیرترین تا بم ترین فركانس را دارد و این بستگی به توانایی خودمان در استفاده از تارهای صوتی دارد. همچنین فهمیدم بهترین روش تنفس، استفاده از دیافراگم و برای گویندگی مناسب است. به نظرم ما به طور غریزی توانایی همه كارها را داریم اما باید عملی صورت بگیرد و بستگی دارد آدم بخواهد توانایی بالقوه را بالفعل كند. پس این توانایی در ما وجود دارد اما بروز نكرده است. در مجموع در همه سال های فعالیتم در شبكه های مختلف رادیو حضور داشتم. همچنین چند برنامه تلویزیونی با محوریت ادبیات و شعر هم اجرا كردم. یكی از تهیه كنندگان رادیو، مهدی علی احمدی طرحی را داد كه قبول كردم و به برنامه «شاخه طوبی» رفتم. از آنجا شروع شد و برنامه های دیگر مانند شباهنگ، غزل های امام و... پیش آمد. حتی در شروع شبكه جام جم من طرحی را دادم كه تهیه كننده، نویسنده و مجری برنامه بودم به نام نگارستان سخن كه شاید 40 یا 50 برنامه پخش شد. در مجموع شعر و علاقه ام به ادبیات باعث شد تا به امروز گویندگی بسیاری از برنامه ها را با این محوریت داشته باشم.

احترام به مردم را یادمان نرود
گوینده باید مطابق معیار گویندگی و بیان رسمی صحبت كند. صدا كاملا درست و منطبق بر قاعده و قانون و بیان، مطابق معیار باید باشد. اما استاد هم باید در دانش خود اطلاعاتش كامل باشد. كتاب اول من چاپ شده كه در آن به گوینده می گویم باید عاشق كار گویندگی باشد و تربیت خانوادگی و توانایی های این كار را داشته باشد. به طور كامل آموزش ببیند و بعد شروع به كار كند و در دوران كار هم آموزش باید همیشگی باشد. برخی از گویندگان كلمات را به درستی بیان نمی كنند و این اشكال دارد. گویندگان در مقابل میلیون ها انسان از بالاترین مقام تا رده سنی پایین قرار دارند و باید حرف زدن را یاد بگیرند. اولین موضوعی كه گوینده باید رعایت كند ادب و احترام به شنونده است، چون از مقام معظم رهبری گرفته تا وزرا، پدرت و... برنامه را گوش می دهند. گوینده شخصیت ثابت و همیشگی دارد. ادب و تربیت در راس همه است و اگر همه این ها رعایت شود شنونده، خبر و هر مطلبی را متوجه خواهد شد. گوینده باید جایگاه خود را بشناسد و بداند در جایگاهی قرار دارد كه میلیون ها شنونده به او گوش می دهند. همیشه هم تاكید كرده ام مردم همه چیز را از رادیو یاد می گیرند.

ظرفیت زبان فارسی
زبان فارسی، زیباترین و كامل ترین زبان های دنیاست و این زبان بیانش و آوایش پر از موسیقی و زیبایی است كه كمتر زبانی در دنیا اینقدر شیرینی گفتار دارد. زبان فارسی این ظرفیت را به طور كامل دارد كه هرگز به پایان توانایی آن به این سرعت نمی توانیم برسیم. ما و همه كشورهای دنیا بدون استثنا زمانی كه به استقلال و حاكمیت مطلق رسیدند برای حفظ استقلال و حاكمیت یك زبان رسمی را استفاده كردند. بعد از پذیرش اسلام از 1300 تا 1400 سال پیش تا حالا زبان فارسی دری، زبان رسمی و ملی ما شد كه بزرگ ترین شاعران ما یعنی رودكی، فردوسی، سعدی و حافظ و... به این زبان شعرهای خود را نوشتند. ایران از قوم های مختلف تشكیل شده و هر كجای ایران اگر كسی سواد خواندن و نوشتن داشت و این نمود زبان فارسی نوشتاری را یاد گرفته بود، می توانست شعرهای فردوسی را به لهجه مادری بخواند. از زمانی كه رادیو به وجود آمد چون یك رسانه گفتاری و شنیداری بود، باید بیانی را برای گفتن و شنیدن انتخاب می كرد و این انتخاب باید منطبق با آن زبان رسمی می شد. اولین رادیو در هر كشوری در پایتخت افتتاح می شد كه باید از زبان پایتخت استفاده می كرد تا این زبان همگانی شود. هر زبانی از دو ویژگی اساسی لهجه و گویش برخوردار است. رادیو در تهران افتتاح شد بنابراین در بیان رادیو لهجه تهران و گویش قشر تحصیلكرده دانشگاه انتخاب شد. تصمیم گرفته شد كه گوینده با لهجه و بیان كتابی حرف بزند و از ابتدا این نوع افراد را انتخاب كردند. در بسیاری از شهرستان ها باید فردی برای مردم بیان رادیو را ترجمه می كرد و حتی در تهران برای مردمی كه در قهوه خانه ها جمع می شدند، یك نفر برای مردم كم سواد و بی سواد ترجمه می كرد. مدتی در شهرستان ها طول كشید تا مردم و جوان ها با این بیان آشنا شوند و فهمیدند رادیو چه می گوید. رادیو به بیان ما كمك كرد، قبل از رادیو هر كسی می خواست با زبان فارسی آشنا شود و بنویسد در مكتب آموزش می دید. اگر یك استاد دانشگاه را در زمان حاضر به رادیو دعوت كنیم و با لهجه صحبت كند مساله ای نیست اما در هر برنامه دیگری اگر گوینده یك دهم لهجه داشته باشد، مردم ایراد می گیرند.

وقتی از خبر وارد ادبیات شدم
به یاد دارم گفته بودند كه گویندگان خبر كار دیگری انجام ندهند و استاد فرازمند هم من را برای خبر انتخاب كرده بود. ساختمان جام جم حدود سال 1350 افتتاح شده بود كه بیابان برهوت بود و من در آن زمان به پخش قدیم تلویزیون و رادیو می رفتم و خبر می خواندم. در همین دوره بود كه روزی با استاد انجوی به شیراز رفتم به دلیل این كه می خواست گزارشی تهیه كند. در همان زمان او گفت: تو در زمینه شعر و ادبیات توانایی بیشتری داری؛ البته به خبر هم مسلطی و خوب می خوانی اما می دانم عشق و علاقه بیشتری به ادبیات داری. او گفت تا زمانی كه خبر می خوانی فقط زبان حكومت هستی، بنابراین به ادبیات برگرد تا زبان ملت، تمدن و فرهنگ ایران باشی. به تهران كه آمدیم با استاد فرازمند صحبت كردم تا در نهایت قبول كرد من دوباره به كار ادبیات و فرهنگ برگردم و دوباره برنامه كاروان شعر و موسیقی، فرهنگ مردم و برنامه خانواده را اجرا كردم. بعد از مدتی با همكاری خانم پژوهش، رضایی و امیر معز در استودیو 14 میدان ارگ برنامه «سلام بامدادی» را ضبط می كردیم كه بعد از خبرهای ساعت 7 تا 8 صبح پخش می شد. سردبیر این برنامه علی رسولی و مسوول برنامه آقای فرازمند بود. یك روز آقای فرازمند به سردبیر گفت چرا تحولی ایجاد نمی كنی؟ برنامه یكنواخت شده است. به همین دلیل 30 یا 40 طرح آورد و گفت این ها را نوشتم تا هر هفته با تنوع اجرا كنی. او فرد متبحر، بهترین گوینده و مترجم بود و درباره ادبیات، شعر و زبان فارسی زیاد می دانست. روزی كه جلسات شورای برنامه ها بود همه دعوت می شدیم و آقای معینیان هم می آمد، برنامه ای را انتخاب می كردند تا پخش شود و همه روی آن نظر می دادند. قسمت های خوب، برجسته و ضعیف را می فهمیدند و توضیح می دادند. یك آموزش فوق العاده بود و بازشنوایی برنامه، فوق العاده تاثیر مثبت داشت و مورد توجه بسیاری قرار گرفت.

دسترسی سریع