ایسنا نظامی درباره ملیت و زبان خود چه گفته است؟

محمدجعفر محمدزاده در نوشتاری به سخن نظامی در دیوانش كه درباره نژاد، زبان، ملیت و... خود گفته، پرداخته است.

1400/12/23
|
11:24
|

این نویسنده و پژوهشگر تاریخ زبان و ادبیات فارسی و مدیر رادیو ایران در یادداشت خود با عنوان «نظامی پاسدار زبان فارسی» كه آن را در اختیار ایسنا قرار داده نوشته است: حكیم نظامی گنجوی پارسی‌گوی بزرگ و آفریننده حماسه‌های عاشقانه در ایران فرهنگی، نزد پارسی‌گویان گرامی و بزرگ ‌داشته می‌شود؛ در این حال نگرانی‌هایی از مصادره شاعران پارسی‌گو كمی آزاردهنده است؛ حق هم همین است كه باید نگران بود. نظامی گنجوی برترین شاعر پارسی‌گوی سده ششم و زاده گنجه در سرزمین اران در آن سوی ارس است كه در روزگاری نه چندان دور زادگاهش از ایران جدا افتاده است. بی‌گمان او برجسته‌ترین سراینده حماسه‌های عاشقانه پارسی است. كارهایی غیرفرهنگی و بی‌اثر، اما نگران‌كننده درباره حكیم گنجه انجام شده است كه او را شاعری غیرپارسی‌گو معرفی كنند. چرا می‌گویم بی‌فایده و غیرفرهنگی؛ برای آن‌كه اگر امروز كسی بتواند شعر نظامی را تحریف كند چگونه می‌توان صدها نسخه خطی به جا مانده از سده‌های هشتم به این سو در كتابخانه‌ها و موزه‌های معروف دنیا را نادیده گرفت كه به خط و زبان فارسی شعر نظامی را نسل به نسل تا به امروز به ما رسانده و مبدا تصحیح و انتشار نسخه‌های امروزی از خمسه نظامی و بخش‌های پراكنده‌ای از شعر او شده است. گواه محكم‌تر ما بر جایگاه نظامی در ایران، شعر نظامی و آثار به‌جامانده از او در دیوان اوست كه از روی نسخه‌هایی، از بیش از پانصد- ششصد سال پیش، به وسیله پژوهشگران تصحیح شده و به چاپ رسیده است.
در این پژوهش نگاهی خواهد شد به سخن نظامی در دیوانش كه او درباره نژاد، زبان، ملیت و... خود گفته است.

واژگان كلیدی: (نظامی گنجوی، خمسه نظامی، پارسی، دری).

واژه پارسی در متون كهن ما دو معنی دارد یكی ایرانی و دیگر زبان پارسی؛ و نظامی در اشعار خود بارها دو واژه پارسی را در این دو معنی به كار برده و گاهی به جای پارسی در معنی زبان، دری را هم به كار برده است.
در خمسه و در لیلی و مجنون و در آغاز بخش «رفتن پدر مجنون به دیدن فرزند» نظامی خود را چنین معرفی كرده است:

دهقان فصیح پارسی‌زاد از حال عرب چنین كند یاد

گفته شده است كه مادر او كُرد و پدرش اهل اران و در شهر گنجه زیسته است.
*
در داستان «خسرو و شیرین» و در جایی كه خسرو، شیرین را در چشمه‌ساری می‌بیند، می‌گوید:

سخن گوینده پیر پارسی‌خوان چنین گفت از ملوك پارسی‌دان
كه چون خسرو به ارمن كس فرستاد پرستش كردن آن سرو آزاد
شب و روز انتظار یار می‌داشت امید وعدۀ دیدار می‌داشت

در بیت نخست پارسی‌خوان و پارسی‌دان مراد زبان پارسی است.

اما در منظومه خسرو و شیرین و داستان «به خاك سپردن خسروپرویز» كه می‌گوید:

به آیین ملوك پارسی عهد بخوابانید خسرو در آن مهد

آیین ملوكِ پارسی مقصود آیین پادشاهان ایرانی است.

در «لیلی و مجنون» در بخش «در سبب نظم كتاب» می‌گوید:

در زیور پارسی و تازی این تازه عروس را طرازی
دانی كه من آن سخن شناسم كابیات نو از كهن شناسم
تركی صفت وفای ما نیست تركانه سخن سزای ما نیست
آن كز نسب بلند زاید او را سخن بلند زاید

در این‌جا نظامی زبان خود را پارسی می‌داند و با صراحت می‌گوید كه شعر او آن‌گونه كه درخور نسب اوست پارسی است و خود را سخن‌شناس و داننده متون كهن و باستانی ایرانی معرفی می‌كند و وقتی می‌گوید تركانه سخن سزای ما نیست یعنی من تركی شعر نگفته‌ام بلكه به زبان نیاكانم سخن گفته‌ام.

*
در هفت پیكر وقتی كه می‌خواهد به دنیا آمدن فرزندی برای نعمان نامی سخن بگوید كه با بهرام فرزند یزدگرد از شیر یك دایه خورده‌اند آن دو را چنین معرفی می‌كند:

شاهزاده در آن حصار بلند پرورش می‌گرفت سالی چند
جز به آموختن نبودش رای بود عقلش به علم راهنمای
تازی و پارسی و یونانی یاد دادش مُغ دبستانی

مقصود از پارسی در این‌جا زبان پارسی است كه در كنار دو زبان عربی، یونانی زبان‌های رایج آن زمان از آن‌ها نام برده است.

*
در هفت پیكر و در داستان «آگاهی یافتن بهرام بر مرگ پدر» كه در آن زمان در سرزمین یمن بوده، و برخی نگرانند كه اگر پادشاهی به بهرام برسد او به سبب زندگی و رشدش در یمن ممكن است كه ایرانیان را ارج ننهد، می‌گوید:

گرچه بهرام سربلندی داشت دانش و تیغ و زورمندی داشت
تازیان را دهد ولایت و گنج پارسی‌زادگان رسند به رنج
كس نمی‌خواست كو شود برگاه چون خدا خواست بر نهاد كلاه

پارسی‌زادگان در این‌جا منظور ایرانیان است و واضح است كه پارسی‌زاده به معنی ایرانی به كار رفته آن‌گونه كه دیدیم خود را نیز پارسی‌زاد گفته است.
*
و در داستان «لشكركشی خاقان چین برای جنگ با بهرام» می‌گوید:

هركسی پیش او زمین می‌رفت درخور فتح و آفرین می‌رفت
پهلوی‌خوانِ پارسی‌فرهنگ پهلوی خواند بر نوازش چنگ
شاعران عرب چو درّ خوشاب شعر خواندند بر نشید رباب
شاه فرهنگ‌دان و شعرشناس بیش از آن دادشان كه بود قیاس


چنین به نظر می‌رسد كه پهلوی‌خوان منظور خنیاگران فهلویات یا همان پهلویات باشد كه آثار و بقایای آن‌ها در دوره جدید در آذربایجان و خراسان شناسایی شده است.

*
در هفت پیكر در بخش «عتاب كردن بهرام با سران لشكر» می‌گوید:

مرتفع جامه‌های قیمت‌مند بیشتر زان‌كه گفت شاید چند
تازی اسبان پارسی‌پرورد همه دریاگذار و كوه‌نورد
پارسی در این‌جا هم بدل از ایرانیان است؛ یعنی اسب‌های تازی/ عربی كه ایرانیان پرورش می‌دادند.

*
در شرفنامه و در داستان «ویران كردن آتشكده‌های ایران به وسیله اسكندر» می‌خوانیم:

به هم كردم آن گنج آكنده را ورق پاره‌های پراكنده را
از آن كیمیاهای پوشیده حرف برانگیختم گنج‌دانی شگرف
همان پارسی‌گوی دانای پیر چنین گفت و شد گفت او دلپذیر

*
در شرفنامه غارت كتابخانه‌های ایران به وسیله رومی‌ها و فرستادن تعداد زیادی از آن‌ها برای ترجمه، در داستان «فرستادن اسكندر روشنك را به روم» چنین بازگو می‌كند:

جهاندار فرمود كایدر وزیر برفتن نشست از بر بادگیر
كتبخانۀ پارسی هر چه بود اشارت چنان شد كه آرند زود
سخن‌های سر بسته از هر دری ز هر حكمتی ساخته دفتری
به یونان فرستاد با ترجمان نبشت از زبانی به دیگر زبان

*
این‌ها جاهایی بود كه نظامی پارسی گفته است‌. در ادامه نگاهی می‌كنیم به جاهایی كه از واژه دری به جای پارسی نام برده و شعر خود را دری گفته است.

در خمسه و در داستان خسرو و شیرین و «ماجرای رفتن شاپور به ارمن در پی شیرین» چنین می‌گوید:

فرود آمد بدان دیر كهن‌سال بر آن آیین كه باشد رسم ابدال
سخن پیمای فرهنگی چنین گفت به وقت آن‌كه دُرهای دری سُفت

دُرّ دَری در بیشتر جاها مطلق شعر فارسی است آن‌گونه كه ناصر خسرو هم شعر را دُرّ دَری میگوید:
من آنم كه در پای خوكان نریزم مرین قیمتی دُرّ لفظ دَری را


نظامی نیز در این‌جا دُرّهای دَری را به معنی شعر فارسی به كار گرفته است.
*
در هفت پیكر و در «سبب نظم كتاب»، در آغاز خود را شاعر پارسی‌گو معرفی می‌كند و در ادامه شعر پارسی را كار خود و سزاوار خود می‌داند و می‌گوید:

چو در من گرفت آن نصیحت‌گری زبان برگشادم به دُرّ دری
نهادم ز هر شیوه هنگامه‌ای مگر در سخن نو كنم نامه‌ای
در آن حیرت‌آباد بی یاوران زدم قرعه بر نامِ نام‌آوران
نظامی كه نظم دَری كار اوست دَری نظم كردن سزاوار اوست
چنان گوید این نامۀ نغز را كه روشن كند خواندنش مغز را
دل دوستان بدو نور باد وز او دیدۀ دشمنان دور باد

*
و در شرفنامه در بخشی به عنوان «گفتن داستان به طریق ایجاز» درباره برگرداندن خردنامه‌های پارسی به زبان یونانی چنین می‌گوید:

خردنامه‌ها را ز لفظ دری به یونان‌زبان كرد كسوت‌گری

*

در داستان «بازگشتن اسكندر از جنگ با فیروز» نیز چنین می‌گوید:

گزارندۀ داستان دَری چنین داد نظم گزارش‌گری

داستان دری هم همان داستان‌های حماسی و عاشقانه پارسی است.

نتیجه آن‌كه به اعتبار همه اسناد معتبر و موجود و گفتار مستند، نظامی شاعری پارسی‌گو و پارسی‌نژاد و زاده گنجه در سرزمین اران است كه این منطقه در شمال‌غرب ایران یكی از مراكز مهم شعر و ادبیات تا سده‌های هشتم و نهم بوده است، و زبان ساكنان آن‌جا مانند زبان آذری از زبان‌های ایرانی دوره میانه به حساب می‌آمده و این زبان را تا سده‌های هفت و هشت حفظ كرده‌اند؛ به گونه‌ای كه در كتاب «نزهه‌المجالس» كه تالیف حدود 750 هجری به وسیله جمال‌الدین خلیل شروانی است و در آن چهارهزار رباعی پارسی از 300 شاعر سده‌های پنجم تا هفتم را گردآوری كرده است، از 115 شاعر پارسی‌گوی منطقه شمال‌غرب نام برده است كه فقط 24 نفر آن‌ها اهل گنجه است؛ این حقیقت تلخی است كه جغرافیای سیاسی امروز منطقه آن‌سوی ارس به موجب دو معاهده استعماری «گلستان» و «تركمانچای» در سال‌های 1192 و 1206 خورشیدی از وطن جدا افتاده‌اند، اما اگر با قوم‌سازی و وارونه كردن تاریخ بخواهند شاعران بزرگ و پارسی‌گو را به نام ملیت‌ها و فرهنگ‌های دیگر مصادره كنند كاری بیهوده و غیرفرهنگی است و راهی است كه اگر پارسی‌گویان و ایران‌شناسان و ایران‌دوستان هوشیار باشند پیموده نخواهد شد؛ همانگونه كه تلاش‌های صورت‌گرفته نتوانسته است جلال‌الدین مولوی را كه در قونیه مدفون است از زبان پارسی و ایران فرهنگی جدا كند، نظامی گنجوی و صدها شاعر و سخنور منطقه اران از ایران فرهنگی جدایی‌ناپذیر خواهند ماند.

دسترسی سریع